بازهم دوشنبه شد و دل من بهانه می گیرد. بهانه می گیرد برای این که دوباره خودم باشم. با تمام کودکی هایم.
- امروز شاید در کوچه ها دوره بیفتم زنگ خانه ها را بزنم و فرار کنم.اما امان از تکنولوژی امان از پیشرفت با این اسباب جدید که مرا می بینند!!!!!!
- نه شاید به پارک بروم و تاب بازی کنم اما بی شک مرا ارشاد خواهند کرد
- دوچرخه سواری ............. باز هم نه
- می روم سینما و یک فیلم کودکانه می بینم. نه دیگر هیچ سینمایی کودکانه نمایش نمی دهد سینما کانون هم به یمن توجه و استقبال تعطیل شد.
- با دوستان کودکیم قرار می گذارم ولی آن ها همه بزرگ شده اند و درگیر مسائل بزرگ
- اصلا می روم در اتاقم می نشینم و عروسک بازی می کنم . اما نه حوصله ی سرزنش ندارم.
پس من و کودکی هایم چکار کنیم. هیچ جایی برای ما نمانده.
بهتر نیست امروز در رختخواب بمانم و فقط رویای کودکی هایم را ببینم؟
اینطوری بزرگ تر ها فقط از تنبلی من می نالند و بس.........................

امیدوارم روزی برسه که بتوانیم آزادانه کودکی کنیم ...
سلام دوست گرامی
ممنونم از حضور پر مهر شما در وبلاگم.
پس من و کودکی هایم چکار کنیم. هیچ جایی برای ما نمانده.
بهتر نیست امروز در رختخواب بمانم و فقط رویای کودکی هایم را ببینم؟
چه زیبا و صمیمی به تصویر کشیده ای دنیای کودکی ات را.پیشنهاد می کنم داستان خانه ی ابری مرا بخوانی:آرشیو موضوعی/ داستان / خانه ی ابری
منتظر اظهار نظر شما هستم.
با تشکر که ابراز لطف فرموده بودید. اما جا دارد عرض کنم که تا حالا بسیاری از وبلاگ های زیبا دیده ام که متاسفانه هنوز به این نکته مهم پی نبرده اند یعنی معرفی شفاف خودشون و این موضوع خیلی ناراحتم می کنه. مگه تو ایران چه خبره که همه از معرفی خود عاجز شده اند و همین طور شما دوست خوب و خوش سخن. امید وارم دوستان از این بی نامی یا به عبارتی بی هویتی در بیایند. انشاء الله تعالی.